نگارش پنجم درس پنجم
جواب درس 5 نگارش پنجم
درس پنجم : چنار و کدوبن
املا و واژه آموزی صفحه 27 نگارش پنجم
1 بیتهایی را که واژههای زیر در آنها به کار رفته است، از متن درس پیدا کنید و بنویسید.
.جواب: فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان» آن که شود پدید، که نامرد و مرد کیست
خندید ازو کدو، که من از تو، به بیست روز برابر شدم، بگو تو که این «کاهلی» ز چیست؟
پرسید از چنار که تو چند ساله ای؟ گفتا دویست باشد و اکنون «زیادنی» است.
پرسید از چنار که تو چند ساله ای؟ گفتا دویست باشد و اکنون «زیادنی» است.
جواب صفحه 28 نگارش پنجم
2 در جدول زیر، شش کلمه از فصلی که خواندید، پنهان شده است. آنها را رنگ کنید و زیر جدول بنویسید.
۲. کلمات مربوطه را بصورت زیر رنگ آمیزی می کنیم:
جواب: 1-طاقت ، 2- رنگ ، 3-غمگین ، 4-شجاعت ، 5-دلگشا ، 6-معجزه
3 مانند نمونه، کامل کنید.
جواب: ناربن | یعنی » ریشه با بوتهی نار
جواب: خیارن| یعنی » ریشه با بوتهی خیار
جواب درک متن صفحه 29 نگارش پنجم
کلمه » او« به چه کسی یا چه چیزی اشاره می کند؟
جواب: ماهی
2 کلمه » تو« به چه کسی یا چه چیزی اشاره می کند؟
جواب: پرنده
3 کلمه» همین« به چه کسی یا چه چیزی اشاره می کند؟
جواب: جویبار
4 کلمه » آنها« به چه کسی یا چه چیزی اشاره می کند؟
جواب: دو ماهی بزرگ
5 یک نشانه ربط در متن پیدا کنید و جمله هایی را که این کلمه به هم ربط داده است، در جدول زیر بنویسید.
جمله اول | نشانه ی ربط | جمله ی دوم |
پرنده فورا برجست | و | او را گرفت |
با خوردن ماهی کوچکی مثل من سیر نخواهی شد | ولی | اگر به حرف های من گوش کنی … |
جواب نگارش صفحه 30 نگارش پنجم
ّ قصهی شعر »چناروکدوبن« را به نثر ساده بنویسید.
جواب: بوتهی کدوین در کنار درخت چنار قدیمی و بلندی رویید، پس از بیست روز آن چنان رشد کرد و دور درخت چنار پیچید و به بالاترین شاخهی چنار رسید. همین که خود را در آن بالا دید، باورش شد که خیلی بزرگ شده است، نگاهی به چنار کرد.
از چنار پرسید: تو چند ساله هستی؟ چنار گفت: بیشتر از دویست سال. کدو به او خندید و گفت: من در عرض بیست روز بلندتر شوم. تو چقدر تنبل هستی!
چنار به او گفت: ای کدو! امروز روز داوری و قضاوت برای اثبات برتری نیست. فردا که باد پاییزی بر من و تو بوزد، آنگاه معلوم خواهد شد که کدام یک از ما بهتر هستیم.
جواب هنر و سرگرمی صفحه 31نگارش پنجم
2 از بین موضوع های زیر، یکی را به دلخواه انتخاب کنید و یک گفتگوی کوتاه دونفره درباره آن بنویسید.
جواب: با خانواده به مسافرت رفته بودیم که دوست دوران کودکیم را در آن جا دیدم، او را در آغوش گرفتم و بوسیدم. سپس شروع به صحبت کردیم.
ه او گفتم: الان چیکار می کنی؟ گفت: در پتروشیمی تهران، به عنوان مهندس نفت کار می کنم و از من پرسید تو چطور؟ گفتم: من نیز در شرکت برق، به عنوان مهندس برق کار می کنم. گفتم: ازدواج کردی؟ گفت: بله و دو تا بچّه دارم.
او نیز از من همین سوال را پرسید. من هم گفتم دو سال است که ازدواج کرده ام ولی هنوز صاحب فرزند نشدم. سپس از او دعوت کردم تا به منزل ما در شهرمان بیاید و به همراه خانواده خود با او به رستورانی رفتیم و نهار خوردیم. بعد از نهار از او خداحافظی کردم.
جواب صفحه 32 نگارش پنجم
جواب: عطر دل انگیزی فضا را پر کرده بود. پرندگان بر شاخه های درخت دانایی نشسته بودند و آواز می خواندند و درخت کهنسال مانن همیشه صبور و آرام ایستاده بود. شور و هیجان وصف نشدنی جنگل را فرا گرفته بود. اندک اندک همهی جانوران گرد درخت جمع شدند. آنها برای گرفتن پاسخ سؤال های خود لحظه شماری می کردند. سرانچام زمان موعد فرا رسید درخت که سال های زیادی از عمر خود را سپری کرده بود، با علاقه و اشتیاق به تک تک سؤال پاسخ می داد. چوانهی کوچک که با دقّت همه چیز را می دید، در دل خود دانایی و هوشیاری درخت را تحسین می کرد و آرزوی درخت شدن را در سر می پروراند.
-
|||
- 0 نظر
- هدیه
- جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰