معنی درس هفتم فارسی نهم – شعر یوسف گم گشته
معنی کلمات و شعر و آرایه های ادبی فارسی نهم
معنی درس هفتم فارسی نهم – شعر یوسف گم گشته
درس هفتم :
معنی کلمات درس هفتم فارسی نهم
احزان: غم ها ، اندوه ها
هجو: نکوهش ، سرزنش کردن به شعر
بعید: دور
گردون: آسمان، فلک
لعن: نفرین کردن
تباهی: نابودی
مراد: مقصود، هدف
مغیلان: خار شتر
سر عیب: راز پنهانی
شوق: رغبت، آرزومندی
فرزانه: دانشمند بسیار دانا
فنا: نابودی
گردون: آسمان، فلک
واقف: آگاه، با خبر
شوریده: آشفته
نهای: نیستی
هستی: وجود، دارایی، ثروت
کنج: گوشه، زاویه
انوار: نورها و روشنایی ها
مُقام: اقامت، محل اقامت، جایگاه
قعر: عمق
اوج: بلندی
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
معنی: اندوهگین مباش که دلدارِ گمشده دوباره به وطن باز میگردد و خانه ی اندوهان به گلستان شادمانی تبدیل می شود.
یوسف: یکی از پیامبران قوم بنیاسرائیل، که بسیار زیبا بود و برادرانش از حسادت محبّت بیشتر پدر به او، وی را در چاه افکندند و او به خواست خدا از چاه تا ماه (عزیزی مصر) رسید. چنین نقل شده که پدر یوسف، در ماتم پسر از کلبه اش بیرون نیامد و بسیار گریست و از این جهت خانه ی پیر کنعان به کلبه ی احزان (خانهی غم و اندوه) شناخته شده است.
گم گشته: گم شده بازآید: باز می گردد، برمیگردد. کنعان: سرزمین پدری حضرت یوسف
اَحزان : جمع حُزن: غمها و اندوهها. گلستان: گلزار، باغ گل، جای پر شور و نشاط(در این جا).
کلبه ی احزان و گلستان: آرایهی تضاد دارند.
این غزل حافظ در حال و هوای نوید بخش مخاطب را به روزهای خوش آینده امیدوار میکند.
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
معنی: ای دل درد کشیده من، مایوس مباش که حالت بهتر خواهد شد و آشفتگیهای فکری تو آرام و قرار خواهند یافت.
در این حال و هوا غزلهای زیادی سروده شده است ولی «مونولوگ» گفتگوی درونی در این غزل، بیش از همه خود را عرضه می کند. آن گونه که از کلام حافظ برمیآید، تجربه ی نه چندان آسانی را پیش روی خود دارد و تنها راه چاره، تسلّی دادن به خویشتن است و نگاه روشن به آیند هی موافق طبع. به آیند های که شاید زمانی از آن«بوی بهبود» بشنود.
دل غم دیده: دلِ خود حافظ است که دچار غم و محنت فراوانی است. دل بد کردن: بد دل شدن، نا امید شدن.
دل بد مکن: بد دل و ناامید مباش. وین: مخفّف: و این شوریده: 1. آشفته . 2. عاشق . 3. دیوانه
سامان: در این جا(آرام ، قرار، آراستگی، نظم، رواج و رونق). آرایه تضاد در «شوریده و سامان».
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
معنی: همانطور که یوسف گم گشتخ به سرزمین خود بازگشت و کلبه اندوه به گلستان تبدیل شد ، غم واندوه تو نیز روزی به پایان میرسد. و همیشه روزگار بر یک قرار نخواهد بود
دور گردون: گردش روزگار، دور فلک مراد: میل، آرزو، خواست واج آرایی در «د» و «ر» و تکرار واژهی «دور».
هان، مشو نومید چون واقف نه ای از سرّ غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
معنی: هان ای دل، ناامید مباش و غم مخور، زیرا از اسرارِ عالمِ نهان، آگاه نیستی؛ بازیهای پنهان زیادی در پشت پرده انجام میشود.
هان: بدان و آگاه باش (از اصوات و شبه جمله است). واقف: بی خبر، بی اطلاع.
نهای: نیستی
سر: رمز، راز.
غیب: عالم ملکوت، عالم بالا.
اندر: حرف اضافه(در).
اندر پرده: پشت پرده.
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
معنی: ای دل، اگر فنا و نابودی هستی و وجود تو را تغییر دهد ، چون یاور و یاوری مانند حضرت نوح (ع) داری، ناراحت نباش.
ار: مخفّف اگر
فنا: نابودی، نیستی.
بنیاد: اساس، پایه.
هستی، وجود، زندگی.
سیل فنا: اضافهی تشبیهی. نیستی و نابودی به سیلی که هست و نیست را با خود می برد، تشبیه شده است.
نوح و کشتی و طوفان: مراعات نظیر میسازند. ضمناً تلمیح به داستان حضرت نوح نیز دارد.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
معنی: بر اساس این بیت، اگر ما نیز در زندگی بر اساس علایق خود قدم در مسیری گذاشتیم؛ نباید از سختیها و درشتیهای راه، ناراحت و اندوهگین یا نومید شویم.
کعبه و بیابان و خار مغیلان: مراعات نظیر دارند.
کعبه: خانه خدا در مکّه.
خواهی زد قدم: قدم خواهی زد.
سرزنش: ملامت، طعنه.
مغیلان: درختچه خاردار که در بیابانها می روید. «سرزنش» برای خار مغیلان، جاندار پنداری یا انسان نمایی دارد.
اگر به اشتیاق طواف خانهی خدا در بیابان قدم خواهی زد، از طعنه و ملامت درخچه خاردار بیابان، اندوهگین مباش.
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
معنی: اگرچ همنزل و هدف نهایی دور است و راه بسیار خطرناک ؛ اما همه ی راهها و جاده ها سرانجام به انتها و مقصد می رسند.
بس: بسیار، خیلی زیاد منزل: محلّ اتراق کاروان، جای فرود آمدن
بعید: دور. کان: مخفّ،«که آن»
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
معنی: حال و روز ما را در دوری دلدارِ عزیزتر از جان از یک طرف، و از سمت دیگر اصرار و پافشاری رقیب، همه را خداوند دگرگون کننده ی احوال می داند.
تلمیح به دعای تحویل سال نیز دارد(… یا محوّل الحالِ و الاحوال …)
فرقت: جدایی، دوری.
جانان: دلدارِ چون جان عزیز.
ابرام: اصرار، پافشاری، الحاح
خدای حال گردان: خداوند دگرگون کننده ی احوال رقیب: نگهبان، برادر یا همراه دلدار که برای جلوگیری از مزاحمتها، با وی همراه میشد.
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
معنی: ای حافظ، در تنهایی شبهای تاریک و زمان تهیدستی، تا وقتی که زمزمه ی تو دعا و قرآن باشد، غمی نداشته باش.
حافظ: تخلّص خواجه شمس الّدین محمّد شیرازی است. در این بیت منادا هست و شبه جمله.
تار: تاریک تخلّص: خلاص، شدن، رهایی. تخلّص: نام ویژهای است که شاعران با آوردن آن در انتهای شعر خود از تنگنای شعر رهایی مییابد. میبندند.
به بیتی هم که شاعر در آن «تخلّص» خود را می آورد، «بیت تخلّص» میگویند.
فقر: تنگدستی، تهیدستی
خلوت ، ورد ، دعا و قرآن: مراعات نظیر
-
|||
- 0 نظر
- هدیه
- یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹