حکایت اندرز پدر فارسی هفتم (درس 1)

درس اندرز پدر | معنی کلمات و آرایه های ادبی

 

حکایت اندرز پدر فارسی هفتم (درس 1)

📚 معنی اندرز پدر فارسی هفتم
🔴 درس اول : صفحه 17

🔻حکایت: اندرز پدر

یاد دارم که در ایّام طفولیّت متعبّد و شب خیز بودم. شبى در خدمت پدر، رحمه اللّه علیه، نشسته بودم و همه شب دیده برهم نبسته و مُصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه اى گرد ما خفته. پدر را گفتم: از اینان یکى سر برنمى دارد که دوگانه اى بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویى نخفته اند که مرده اند.
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتى، به از آن که در پوستین خلق افتى.
گلستان سعدی

🔹معنی :
یادم هست که در دوران کودکی شب ها بر می خاستم و به عبادت می پرداختم. یک شب در حضور پدرم (که رحمت خدا بر او باد) نشسته بودم و تمام شب بیدار بودم و مشغول خواندن قرآن و گروهی در اطراف ما خوابیده بودند. به پدرم گفتم: در بین این جماعت حتی یک نفر از خواب بیدار نمی شود تا نماز صبح بخواند. آنچنان در خواب غفلت و بی خبری از یاد خدا فرو رفته اند که انگار در خواب نیستند بلکه مرده اند.
پدر گفت: فرزند عزیزم تو هم اگر می خوابیدی بهتر از آن بود که از مردم غیبت می کردی.

🔻معنی واژه ها ی حکایت درس اندرز پدر

ایام: روزها

طفولیت: خردسالی

متعب‍د: عبادت کننده

دیده: چشم

گویی: انگار

مصحف: کتاب اسمانی/قران

طایفه: گروه

رحمه الله علیه: خداوند او را رحمت کند

دو گانه: نماز صبح

به: بهتر

بگزارد: به جای اورد

در پوستین خلق افتادن کنایه از غیبت کردن است

سربر نمیدارد: کنایه از بیدار نمی شود